نقش محبت و مهرورزی در پیشرفت جامعه
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 17 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 18 |
در جهان امروز مهرورزی نه تنها به تقویت هویت فرهنگی در جامعه و پشتیبانی از آن منجر می شود بلکه موجب شناسایی هر چه بیشتر تفاوت ها و مشا بهت های مردمی می گردد و می تواند سبب شود که انسان ها به درک درستی از همکاری برای رسیدن به سعادت همکان دست یابند. برای آنکه بتوان انتظارات جامعه معاصر را بهتر برآورده کرد ، باید افق های مهر و محبت چنان گسترده شود که تمامی فرهنگ های جهان را تحت پوشش قرار دهد و مبنایی باشد که رشد و تعالی هر جامعه ای بر آن بنا شـود.
باید بدانیم بدون بکار گیری این زبان اندیشه پرور نمی توان به ضرورت های جهانی جامعه پیشرفته پاسخ معقول داد. امروزه تعالی و پیشرفت یک فرایند جهانی است و متاثر از عوامل مختلف درون مرزی و برون مرزی می باشد. تعالی و پیشرفت متضمن برخوردار شدن از زبانی جهانی یعنی مهرورزی می باشد. زبانی که قادر باشد ارزشها و فضیلت های بومی و ملی هر جامعه ای را به زبان جهانی عرضه کند در هر جامعه ای یاد گیری « هنر گفتن » و « فضیلت شنیدن » و « یاد گیری فن اندیشه ورزی » به جای « اندیشه دوزی » و یاد گیری « دانش ورزی » به جای « دانش دوزی » ، یادگیری پرورش منش در کنار اندوزش دانش و یادگیری خویشتن داری برای خویشتن گستری در سایه مهرورزی متقابل امکان پذیر می شود. گویا به همین سبب است که سازمان های جهانی تعلیم و تربیت از جمله یونسکـو به صراحت یادآور می شود که یاد گیری در قرن بیسـت و یکم بر چهار پایه استوار می گردد که یکی از آنها یادگیری چگونه با هم زیسـتن است: که خود یکی از ضروری ترین های یاد گیری در جهان متکثر کنونی است که شامـل مدارا ، هم زیستی ، هم اندیشی و مهرورزی نسبت به یکدیگر است.
تـنها از طریق مهر و محـبت دو جانبه ی همراه با تفاهم متقابل است که می توان به صلح واقعی در هر جامعه ای دست یافت. هیچ ارتباط نافذ موثی بدون فرهـنگ مهرورزی امکان پذیر نیسـت. اگر اولیا و متولیان فرهنگی و تربیتی جامعه فرهنگ مهرورزی در بین خود و نسـل جدید ترویج کنند و خود از این راهبرد ها به شکـل منطقی و جاذب بهره بگیرند ، افراد جامعه نیز خوی مدارا و تفاهم را در خود پرورش می دهند و در روابط بین فردی و مناسبت های اجتماعی خود از طریق مهرورزی به مصالـحه دست می یابند.
تنها از طریق مهرورزی معطوف به صلح فراگیر است که تفاهم ، بلند نظری ، دگر پذیری و پذیرش آرای مخالف ، خویشتن داری ، سعه صدر و مدارا در میان افراد نهادینه می شود. شایسـته است که مفهوم و معنای صلح را از منظر کلام مولای متقیان، علی (ع) نیز بدانیم. امام در یکی از سفارش های خود می فرماید : « پیشنهاد هیچ صلحی را که خوشنودی خدا در آن باشد رد مکن. که آسایش رزمندگان، آرامش خود و امنیت کشورت در صلح تامین می شود. اما پس از صلح از دشمنت سخت بر حذر باش که گاهی برای غافلگیر کردن تو ، خود را به تو نزدیک می کند. پس جانب احتیاط فرو مگذار و خوش بینی را از خود بران و اگر با دشمن پیمان بستی تا او را در پوشش پناه خویش بگیری به پیمان خود وفادار بمان و ذمه ات را با امانت کامل پاس دار و جان خود را سپر عهد و پیمان خویش قرار بده که در میان واجبات خداوند بزرگ شهرت وفای به عهد بزرگترین است و ملت ها به رغم جدایی گرایش ها و پراکندگی آراء در این مورد سخت هم داستانند. خداوند عهد و ذمه خود را در فضای امنی قرار داده ، با مهر خویش پرتوش را میان بندگان گسـترده است و حریمـش ساخته تا در آن پناه گیرند و در سایه اش بیآرامند. این همه برای آن است که انسان به والایی اخلاق و ژرفای روح دست یابد ، زیرا آنچه انسان را والا می سازد نه شدت احساسات والا ، که گستره و عمق اندیشه والا و متانـت و مهرورزی در گفتار و کردار اوسـت. » در جهان امروز مهرورزی نه تنها به تقویت هویت فرهنگی در جامعه و پشتیبانی از آن منجر می شود بلکه موجب شناسایی هر چه بیشتر تفاوت ها و مشا بهت های مردمی می گردد و می تواند سبب شود که انسان ها به درک درستی از همکاری برای رسیدن به سعادت همکان دست یابند. برای آنکه بتوان انتظارات جامعه معاصر را بهتر برآورده کرد ، باید افق های مهر و محبت چنان گسترده شود که تمامی فرهنگ های جهان را تحت پوشش قرار دهد و مبنایی باشد که رشد و تعالی هر جامعه ای بر آن بنا شـود.
باید بدانیم بدون بکار گیری این زبان اندیشه پرور نمی توان به ضرورت های جهانی جامعه پیشرفته پاسخ معقول داد. امروزه تعالی و پیشرفت یک فرایند جهانی است و متاثر از عوامل مختلف درون مرزی و برون مرزی می باشد. تعالی و پیشرفت متضمن برخوردار شدن از زبانی جهانی یعنی مهرورزی می باشد. زبانی که قادر باشد ارزشها و فضیلت های بومی و ملی هر جامعه ای را به زبان جهانی عرضه کند در هر جامعه ای یاد گیری « هنر گفتن » و « فضیلت شنیدن » و « یاد گیری فن اندیشه ورزی » به جای « اندیشه دوزی » و یاد گیری « دانش ورزی » به جای « دانش دوزی » ، یادگیری پرورش منش در کنار اندوزش دانش و یادگیری خویشتن داری برای خویشتن گستری در سایه مهرورزی متقابل امکان پذیر می شود. گویا به همین سبب است که سازمان های جهانی تعلیم و تربیت از جمله یونسکـو به صراحت یادآور می شود که یاد گیری در قرن بیسـت و یکم بر چهار پایه استوار می گردد که یکی از آنها یادگیری چگونه با هم زیسـتن است: که خود یکی از ضروری ترین های یاد گیری در جهان متکثر کنونی است که شامـل مدارا ، هم زیستی ، هم اندیشی و مهرورزی نسبت به یکدیگر است.
تـنها از طریق مهر و محـبت دو جانبه ی همراه با تفاهم متقابل است که می توان به صلح واقعی در هر جامعه ای دست یافت. هیچ ارتباط نافذ موثی بدون فرهـنگ مهرورزی امکان پذیر نیسـت. اگر اولیا و متولیان فرهنگی و تربیتی جامعه فرهنگ مهرورزی در بین خوددر جهان امروز مهرورزی نه تنها به تقویت هویت فرهنگی در جامعه و پشتیبانی از آن منجر می شود بلکه موجب شناسایی هر چه بیشتر تفاوت ها و مشا بهت های مردمی می گردد و می تواند سبب شود که انسان ها به درک درستی از همکاری برای رسیدن به سعادت همکان دست یابند. برای آنکه بتوان انتظارات جامعه معاصر را بهتر برآورده کرد ، باید افق های مهر و محبت چنان گسترده شود که تمامی فرهنگ های جهان را تحت پوشش قرار دهد و مبنایی باشد که رشد و تعالی هر جامعه ای بر آن بنا شـود.
نقش زنان و تشکیل تعاونی ها
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 13 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 7 |
ترویج و تشویق اندیشه تعاونی به این دلیل که زنان پرورش دهندگان افکار و اندیشههای نسلهای آینده هستند این موضوع را از اهمیتی دو چندان برخوردار کرده است.
بی تردید، نخستین بازده آموزش زنان در هر زمینهای، تاثیر خود را در نسل بعدی آشکار خواهد کرد. لذا تعمیق روح و اندیشه تعاون از طریق ایجاد و گسترش تعاونیهای زنان، بیش از هر وسیله و ابزار دیگری برای ایجاد اشتغال در جامعه سودمند واقع خواهد شد.
مروری بر آمارهای ارائه شده کارشناسان در مورد وضعیت نیروی کار و اشتغال در دهه آینده، مسئولیت سنگینی را که متوجه بخشهای اشتغال آفرین است، آشکار میکند. کتایون پرتوی، رئیس گروه تعاونیهای زنان میگوید: به استناد
" به استناد آمار ارائه شده توسط گروهی از پژوهشگران برجسته سازمان برنامه و بودجه، چشمانداز دهه آینده درمورد رشد نرخ بیکاری و نرخ رشد متوسط نیروی کار کشور، مسئله اشتغالزایی را از اهمیت ویژه ای برخوردار میکند... " | |||
آمار ارائه شده توسط گروهی از پژوهشگران برجسته سازمان برنامه و بودجه، چشمانداز دهه آینده درمورد رشد نرخ بیکاری و نرخ رشد متوسط نیروی کار کشور، مسئله اشتغالزایی را از اهمیت ویژه ای برخوردار میکند. در سال 1376، آمار نیروی کار کشور، 16 میلیون و 841 هزار نفر بوده که این رقم در سال 1385 به 25 میلیون و462 هزار نفر خواهد رسید و رشد متوسط آن معدل 7/4 درصد را نشان میدهد. این در حالی است که در سال 1376، جمعیت کشور 60 میلیون و 970 هزار نفر بوده است که این رقم در سال 1385 به 69 میلیون و 700 هزار نفر خواهد رسید، به عبارتی دیگر در سال 1376، نرخ بیکاری 13 درصد بوده که در سال 1385 این نرخ به22/3 درصد میرسد. در مقایسه این ارقام، بیتردید در سال 1385، نزدیک به 10 میلیون نفر متقاضی به بازار کار افزوده خواهد شد.
نقش خانواده در آموزش علوم
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 58 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 11 |
نقش خانواده در آموزش علوم
دانش، شیوهای برای شناخت جهان و زاویه و الگویی از تفکر است که از همان نخستین سالهای زندگی شکل میگیرد. از این رو، مشارکت والدین در آموزش علوم به کودکان اهمیت زیادی دارد. خانوادههایی که با هم در جهان کاوش میکنند، اندیشمندان علمی و دانشآموزان عالی و دلخواه پرورش میدهند.
آنچه که به فرزندان خود میگویید مهم است، اما آنچه که نباید بگویید شاید مهمتر باشد. والدین، اغلب نگرشها و انتظار خود را به طور مستقیم به فرزندانشان منتقل میکنند. اگر به فرزندتان میگویید «من هیچگاه درس علوم را دوست نداشتم» یا «من بدترین نمراتم را در درس علوم گرفتم»، شما این تصور را در او به وجود میآورید که درس علوم خسته کننده یا دشوار است، یا بدتر از آن، او تصور میکند شما کمکاری در درس علوم را از او میپذیرید. از سوی دیگر، اگر شما بگویید، «من خیلی دلم میخواهد میتوانستم آن آزمایش را همراه شما انجام دهم» یا« من خیلی خوشحالم شما فرصتهایی دارید که من آنها را از دست دادم»، شما درها را برای فرزندانتان باز میکنید. البته، قرار نیست همهی بچهها در یک رشتهی علمی تخصص بگیرند. اما هر بچهای باید بتواند بزرگسالی شود که سواد علمی دارد و همه بچهها باید بدانند اگر آنان علم را به عنوان یک حرفه برگزینند، میتوانند انسانهای موفقی شوند.
انتظار والدین میتواند نگرشهای مثبتی در فرزندان ایجاد کند. فراموش نکنید که دخترها نیز به اندازهی پسرها دربارهی علم کنجکاوند. برای دخترتان جعبه ابزار بخرید و به خاطر داشته باشید که علم اغلب با «ریخت وپاش» همراه است. ریخت وپاشی را که از فعالیتی همراه با شور و شوق فراهم می شود، با خروارها شلختگی مقایسه کنید که نتیجه بیتوجهی و سهلانگاری است. والدین با پرسیدن پرسشهای نامحدود و صرف وقت میتوانند شوق آموختن را در فرزندانشان تقویت کنند.
مهارت های علوم را آموزش دهید
۱) مشاهده: از فرزند خود بخواهید به چیزهای گوناگون بادقت نگاه کند.
* «در شبکهی تار عنکبوت چه شکلهایی میبینی؟»
* « سطح این دو قطعه سنگ را لمس کن. آیا تفاوتی حس میکنی؟»
۲) طبقه بندی: از فرزندتان بخواهید چیزها را بر پایهی ویژگیهایشان دستهبندی کند.
* «بیا جورابها را بر پایهی رنگشان دستهبندی کنیم.»
* «فکر میکنی بهتر است اسباببازیهایت را بر چه پایهای دستهبندی کنیم.»
۳) پیش بینی: دربارهی چگونگی رخدادن پدیدهها در پیرامون خود نظری را مطرح کنید و آن را بیازمایید.
* «چه قدر طول میکشد تا قطعه یخی که در اینجا گذاشتهایم، آب شود؟»
* «اگر آن را در جای دیگری بگذاریم، آیا دیرتر آب خواهد شد؟»
۴) اندازه گیری: از فرزندتان بخواهید دنیای پیرامونشان را ان نظر مقدار ارزیابی کنند.
* «چه کسی کوتاهترین قد را در خانواده دارد؟ به چه اندازه؟»
* «اتاق تو چند گام است؟ اتاق پذیرایی چه؟»
همهجا آموزشگاه علوم است
مهارت های علوم را همه جا میتوان تمرین کرد و باید چنین کنیم. اما پژوهشها نشان دادهاند که ذهن بچهها در محیطهای گوناگون بهتر رشد میکند. هنگامی که در محلهی خود گشتی میزنید، به فروشگاه خواروبار فروشی سر میزنید، به پارک میروید یا از پایگاه آتشنشانی محلهی خود بازدید میکنید، با فرزندتان گفت و گوی بازی داشته باشید. برای پرورش اندیشهی علمی در فرزندتان، سفرهای کوتاه و کم هزینهای به یک کشتزار یا دشتی در حومهی شهر ترتیب دهید.
نقد نظریه پلورالیسم دینی در پرتو تعلیمات حکمت خالده
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 29 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 21 |
نقد نظریهی پلورالیسم دینی در پرتو تعلیمات حکمت خالده
تحت عنوان پلورالیسم دینی نظریههای متعددی مطرح شده است که تمام آنها اساساً در مبانی اصلی خود مشترک هستند. هدف از این مقاله بیان مبانی نظریه پلورالیسم دینی، بر اساس نوشتههای پروفسور جان هیک و سپس نقد آن در پرتو تعلیمات حکمت خالده است.
قبل از هر چیز تأکید بر این نکته ضروری است: لغت "پلورال"، که بیان کنندهی مفاهیمی از قبیل: جمع، بیش، کثرت، تنوع و تعدد است البته بیگناه است، ولی اگر با اضافه کردن پسوند "ایسم" به این لغت، اصالتِ کثرت و نفیِ وحدتِ متعالیِ صورتهایِ وحی شدهی دینی، مد نظر باشد، مشکل آغاز میشود. پلورالیسم دینی، صرفاً بدین معنا، اسمی بامسمّی برای نگرشی که در این مقاله نقادی شده است میتواند در نظر گرفته شود.
از آنجایی که محورهای اصلی نظریهی پلورالیسم دینی را خداوند، انسان و دین به منزلهی رابطهی بین انسان و خداوند تشکیل داده است، ابتدا به بیان این مفاهیم با استناد به نوشتههای پروفسور هیک میپردازیم. با توجه به این که محدودیتهای این نگرش اساساً برخواسته از تعریفی است که از انسان ارایه گردیده است، بحث خود را با مفهوم انسان در پلورالسیم آغاز میکنیم.
مفهوم انسان در نظریهی پلورالیسم دینی
جان هیک به پیروی از اکثر نحلههای فکری متأثر از کانت، انسان، کما هو انسان را، موجودی جزیی و محصور در حصار فردیت خود تعریف میکند و دامنهی شناخت انسان را کاملاً محدود به شرایط فردی دانسته و در نتیجه حقیقتِ فینفسه را برای انسان غیر قابل دستیابی میداند. در این نگرش انسان جزء جدا شدهای از کل است و توانایی او محدود به حواس و عقلی است که خود مقید و محدود است. بنابراین، انسان صرفاً قادر به درک جزیی از حقیقت و یا حقیقت جزیی (partial truth) است. انسان اجباراً از پشت حجاب فردی خود به حقیقت فرا انسانی مینگرد. پس بنا به تعریف، از نظر هیک، قادر به درک حقایق فرا فردی نیست. این موضوع بنا به تصریح هیک چنین است:
"... در وجه فیزیکی ما ذراتی sub-microscopic در پهنهی عالم هستیم. در وجه انسانی، فردی هستیم در بین شش میلیارد نفر. در ارتباط با شخصیت، ناکاملیم، ناقصیم، با رفتار و روحیات خاص، همیشه نیازمند این هستیم که دیگران ما را تکمیل نمایند. به عنوان متفکر فقط میتوانیم از وجهی جزیی و با توانایی محدود، با جانبداری و پیشداوری، و با تجربهای بسیار محدود عمل نماییم..."۱
در نظر هیک این محدودیت ناشی از کاتگوریهای درون ذاتی انسان از قبیل زمان و مکان و سایر محدودیتهای فردی است که همچون حصاری او را در برگرفته است و وی را توان رهایی از آن نیست زیرا اجباراً ناظر حقایق بیرون از خود از طریق حجاب انسانی خود است. به بیانی دیگر: هنگامی که از حقیقت صحبت میشود از تأثیر حقیقت بر فرد و تجربهای که فرد از حقیقت داشته است صحبت شده است و نه از حقیقتِ فینفسه. به بیان خود هیک:
"... واقعیتی در بیرون ما وجود دارد که صرفاً از طریق امکانات شناختی و سیستمهای مفهومی خود قادر به شناخت آن هستیم..."۲.
مجدداً هیک در جایی دیگر چنین تصریح میکند:
"... فرضیهای که مایلم در نظر بگیرم این است که طبیعتِ حقیقتِ فینفسه، مستقل از آگاهی انسانی ما از آن، سؤال غایی غیر قابل پاسخ است..."۳.
بنابراین، فقط اجزایی از حقیقت قابل حصول است و هیچگاه این اجزاء معادل کل حقیقت نخواهند بود و همیشه رنگ انسانی خواهند داشت. اگر حقیقت غایی با صفات رحیم و یا یگانه توصیف شده است نه از آنجهت است که حقیقت، فی نفسه چنین است بلکه از آن حیث است که برداشت انسانی ما از حقیقت چنین است. از نظر هیک استناد و یا نفی استناد خوبی و یگانگی به حقیقتِ فی نفسه، گمراه کننده است زیرا این انسان است که حقیقت فوق شخصی را به صورتی "خوب" و "یگانه" تجربه کرده است و نمیتوان گفت که حقیقت در وجه ابژکتیو آن خوب و یگانه است. هیک این موضوع را چنین بیان کردهاست:
"... برای مثال، تصریح اینکه مولکولها احمق نیستند، اگر چه صحیح است، گمراه کننده است زیرا این گفته مستلزم این است که بپذیریم احمق بودن و یا احمق نبودن مولکولها با معنی است. و گفتن اینکه خداوند "نه یگانه است و نه یگانگی، نه الوهیت است و نه خوبی" اگر چه صحیح، به صورتی مشابه، فی نفسه، کاملاً گمراه کننده است زیرا معادل با پذیرفتن این امر است که خداوند آنگونه حقیقتی است که چنین صفاتی به صورتی درست یا نادرست میتواند به او نسبت داده شود..... بنابراین هنگامی که از چنین حقیقتی صحبت میشود، صحبت از حقیقتِ فی نفسه نیست، که کاملاً ماوراء دامنهی درک ماست، بلکه صحبت از تاثیری است که این حقیقت بر ما دارد..."۴.
از نظر هیک اگر حقیقت فرا-کاتگوریک است، پس در ارتباط با حدود شناخت فردی انسان همچون خلاء ظاهر میشود و این خلاء را با Shunyatta در بودیسم مقایسه میکند و چنین میگوید:
"... این (Shunyatta) خالی از هر چیزی است که ذهن انسان ناگزیر در عمل شناختِ خود بیرون افکنی میکند..."۵.
بنابراین هیک معنایی که از این جملات مد نظر دارد این است: انسان زندانی کاتگوریهای درون ذاتی خود است و توان عروج به ماوراء آنها را ندارد. بنابراین، حقیقتِ تامْ نزد هیچکس نیست و هیچ موجودی نمیتواند و نباید مدعی چنین چیزی باشد. در نتیجه، این محدودیت، همهی بشریت را در بر میگیرد. کسی را نمیتوان از این محدودیت مستثنی کرد زیرا انسان، انسان است. بنیانگذاران دین نیز چنینند. هیچ بنیانگذار دینی نباید مدعی total truth شود. به عقیدهی هیک، بنیانگذار یک دین صرفاً تجربهی محدود خود را از این حقایق بیان کرده است، تجربهای که متفاوت با تجربهی بنیانگذار دین دیگر است و هیچیک از این تجربیات منطبق بر حقیقتِ فینفسه نیست و در نتیجه نمیتواند جامع باشد. تجربهی بنیانگذار یک دین را هیک تجربهای از نوع "first-hand" در مقایسه با تجربهی سایر پیروان عادی آن دین که تجربهای دست دوم "second-hand" از حقیقت دارند، در نظر میگیرد۶.
مفهوم خداوند در پلورالیسم دینی
با توجه به تعریف ارایه شده برای انسان، پروفسور هیک ابتدا تفاوتی را بین مفهوم شخصی و انسانانگارانه(anthropomorphic) خداوند و خداوند فوق شخصی-- که ترجیح میدهد نامهای:
واقعیت غایی (Ultimate Real)، غایت (Ultimate) و یا واقعیت (Real) را بر آن اطلاق کند-- قایل میشود و برای تاکید بر صحت این نظر، شواهدی از عرفان درون مسیحیت و نیز ادیان شرقی ارایه میدهد. از جمله با استناد به نوشتههای مایستر اکهارت و مفهوم God-Head و نیز نوشتههای دیونیسیوس و تاکید او بر مفهوم:
(ultimate ineffability of God) حقیقت غایی را فرا-کاتگوریک (trans-categoric) میداند. هیک در این ارتباط نقل قولی را از دیونیسیوس به مضمون زیر آورده است:
نظریه پارسونز (جامعه شناسی سازمان ها)
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 64 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 66 |
فهرست مطالب
عنوان :
فصل اول :
تعریف سازمان ....................... 1
انواع سازمان ....................... 1
ترکیب سازمانی ...................... 2
نظریه های سازمانی .................. 3
نظریه سازمان رسمی ................... 3
ویژگیهای بوروکراسی ................. 4
نوع شناسی اقتدار ................... 5
نظریه تیلور......................... 6
نظریه هانری فایول................... 7
اهداف سازمان ها..................... 8
اهمیت مطالعه سازمان ................. 10
فصل دوم :
ساخت و نظام آموزش و پرورش .......... 11
تالکوت پارسونز...................... 15
عناصر اولیه نظام پارسونزی........... 16
نظام ها و محیط ها ................... 19
چه نوع نظام هایی وجود دارد ......... 26
روابط سیبرنتیک میان چهار جزء نظام کل 31
تکامل اجتماعی ...................... 35
تحقیق در انواع اجتماعات و جوامع ..... 40
نظریه کنش پارسونز................... 41
واحد کنشی .......................... 42
اشکالات نظریه کنش پارسونز ........... 44
کارهای اخید در زمینه نظریه کنش ..... 46
مسائل کارکردی سازمان ها ............ 47
محدودیت های نظریه سیستمی پارسونز..... 52
کتابنامه............................ 55
فصل اول
تعریف سازمان:
سازمان عبارت از یک رشته منظم و عقلایی است که بین افرادی که وظایف پیچیده و متعددی را انجام می دهند، و کثرت تعداد آنان به قدری است که نمی توانند با هم در تماس نزدیک باشند، به منظور تامین هدف های مشترک خاص برقرار می گردد[1].
سازمان عبارت است از مراحل تشخیص و گروه بندی فعالیت ها، تعیین و تفویض اختیار و مسئولیت ها و برقراری ارتباط بین افراد به منظور حسن انجام کار، به طوری که هدف یا هدف های مورد نظر در حد مطلوب تحقق یابند[2].
«تعریف سازمان از نظر بارنارد»: یک سیستم فعالیتها یا نیروهای خودآگاه و هماهنگ شخصی یا یک سیستم فعالیت های وابسته به هم می باشد[3].
تعریف سازمان رسمی: سازمانی که دارای استمرار بوده و وظیفه یا وظایف معین را در محدودة قوانین و مقررات اجرا می کند. استمرار و تداوم در سازمان با استفاده از نگهداری سوابق اقدامات، تصمیمات و مقررات به صورت کتبی تامین می شود هر سازمان رسمی طبعا شکل و ترکیب معینی دارد که به وسیله آن روابط مشاغل بر پایه سلسله مراتب اداری نشان داده می شودشبکة روابط نامبرده ترکیب سازمان رسمی را تشکیل می دهد که معمولاً به شکل هرم یا مثلثی مجسم می گردد و در معنای محدود از جمع رده های سازمانی به ترتیب سلسله مراتب اداری تشکیل می شود.[4]
تعریف سازمان غیر رسمی: به گفتة سایمون، اسیتبرگ و تامپسون سازمان غیر رسمی عبارت است از الگوهای رفتارهای واقعی – یعنی شیوه ای که اعضای سازمان واقعات رفتار می کنند که با طرح رسمی سازمان مطابقت ندارند[5].
ترکیب سازمانی:
سازمان به مثابه یک سیستم یا نظام از اجزای مهمی تشکیل شده که هر یک از این اجزا از ساختار و یا کارکرد ویژه ای برخوردار است و به وسیله نظریه های سیستمی می توان اجزای ان را تغییر داد. به همین دلیل اساسی ترین بنیان در سازمان، افراد آن سازمان است که هر یک از آنها، از احساسات، تمایلات، شخصیت، انگیزه ها، صفات و وی ژگی های متفاوتی برخوردارند و در حقیقت روح سازمان را تشکیل می دهند. نگرش به تقسیم بندی سازمان از این بعد، آن را به سازمان رسمی و غیر رسمی تبدیل می کند.
سازمان رسمی از ویژگی های ساختار رسمی، سلسله مراتب، تقسیم اختیارات، کانال های ارتباطی، روابط رسمی، هدف ها، خط مشی ها، روش ها و سایر عوامل مدیریتی برخوردارند که به عملیات سازمان کمک می کنند.
سازمان های غیر رسمی از شبکة رفتاری و ارتباطی بین افراد، که رد نتیجه تعامل و همبستگی میان آن ها در گروه های انسانی شکل گرفته اند، به وجود می آیند. بنابراین ماهیت هر سازمان تحت تاثیر ترکیب این دو سازمان (رسمی و غیر رسمی) قرار می گیرد که نقش افراد در آن تعیین کننده است، زیرا هر یک از آنان تحت تاثیر تصورات و انتظارات خود به دنبال موقعیت مناسب و ایفای نقش در ساختار سازمان قرار خواهند گرفت.[6]
نظریه های سازمانی:
نظریه های سازمانی شیوه های خاص نگرش به سازمان ها و گروه های درون آن ها را منعکس می کند نظریه کلاسیک سازمان که گاهی نظریه ماشینی نیز نامیده شده است پیش آهنگ همه نظریه های امروز سازمان ها بوده است. برجسته ترین نظریه سازان کلاسیک که رویکرد ماشینی را برگزیده اند وبر، تیلور، فایول، مونی ورایلی، گیولیک و ارویک بوده اند.
نظریه های کلاسیک سازمان:
در نظریه های کلاسیک سازمان یا نظریه های سنتی هر یک از دانشمندان، خردگرایی یا رفتار عقلایی سازمان را از زاویه و دیدگاه خاصی تجزیه و تحلیل می کنند ولی در مکتب کلاسیک یا سنتی توجه اصلی دانشمندان به کالبد یا ساخت و ترکیب سازمان ها رسمی معطوف گردیده و به رفتار فردی و گروهی و سیستم اجتماعی سازمان عنایتی مبذول نگردیده است.
نظریه های سازمان رسمی[7]
(1) نظریه بوروکراسی: ماکس وبر
ماکس وبر اولین کسی است که در نوشته های خود در زمینه مسائل سازمانی با دیدگاهی تاریخی به جامعه شناسی سازمان ها پرداخت و از اصطلاح بوروکراسی استفاده کرده است.
اگر چه مطالعات وبر بیشتر درباره سازمان های دولتی بود و می خواست عناصر ضروری این سیستم سازمانی را به دقت تعیین کند اما به نظر وی ویژگی های بوروکراسی در کلیه سازمان ها اعم از دولتی یا خصوصی تا زمانی که حائز مشخصات زیر باشند وجود خواهد داشت:
1- وسعت سازمان به لحاظ کثرت کارگران
2- عده زیادی کارگران غیر ماهر یا نیمه ماهر
3- تکنولوژی نسبتاً ساده برای تولید انبوه و
4- تولید فرآورده های نسبتاً ساده
1- اقتداری، علی محمّد، سازمان و مدیریت ص 104
2- کاظم، محمد، مدیران فهیم و مفاهیم اساسی ص 258
3- عباس زادگان، سید محمد، مکاتب و مبانی مدیریت ص 149
1- صبوری، منوچهر، جامعه شناسی سازمانها ص 113
2- اقتداری، علی محمد، سازمان و مدیریت ص 106
1- کاظم، محمد، مدیران فهیم و مفاهیم اساسی ص 24
1- اقتداری، علی محمد، سازمان مدیریت ص 607